مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:19366 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:6

عدم انظلام - ستم نا پذيري
«انه لا تظلمون ولا تظلمون» (بقره /279).
نه ستم ميكنيد و نه ستم ميپذيريد .
«انظلام» يعني تن به ظلم دادن، زير بار ستم رفتن، كه هرگز رسول خدا (ص) و اوصياي او و پيروان حقيقيشان تن به ظلم ندادهاند. اين امر را به روشني در سراسر حيات نوراني رسول اكرم (ص) و اوصياي گراميش مشاهد ميكنيم. نه تنها پس از بعثت، بلكه پيش از بعثت نيز؛ آن حضرت هرگز زير بار ستمي نرفت و تلاش كرد با روحيه «انظلام» در جامعه برخورد كند و از مظلوم دفاع نمايد و حق مظلوم را بستاند تا زمينه ظلم پذيري رفع شود. نمونه برجسته اين دوران واقعه مشهور «حلف الفضول» است. مورخان ذكر كردهاند كه حضرت بيست سال بيشتر از عمرش نميگذشت. 1، يعني بيست سال پيش از بعثت، در يك حركت ضد ظلم، حركتي كه منجر ميشد به شكستن جو انظلام، شركت كرد، گرفتهاند مردي از «بني زبيد» در ماه ذي القعده وارد مكه شد و كالايي داشت، «عاص بن وائل سهمي» آن كالا را خريد ولي از پرداخت بهاي آن خودداري كرد؛ كار به مشاجره كشيد و مرد زبيدي توان آنكه حق خود را بگيرد نداشت، ناچار بالاي كوه «ابوقيس» رفت و تظلم نمود و آزادگان قريش را به دفاع از مظلوم و جلوگيري از انظلام فراخوان و چنين گفت:
يا للرجال لمظلوم بضاعته
ببطن مكة نائي الحيٌ و النّفر
ان الحرام لمن تمت حرامته
ولا حرام لثوبي لابس الغدر2
اي مردان (قريش) به دادستمديدهاي كه كالايش را در مكه به ستم گرفتهاند و دور از طايفه و كسان خويش است برسيد.
حرمت، خاص كسي است كه حرمت نگه دارد و كسي كه جامه خيانت پوشيده حرمت ندارد. پس «بني هاشم» و «بني مطلب بن عبد مناف» و «بني زهرة بن كلاب» و «بني تيم بن مرة» و «بني حارث بن فهر» در خانه «عبدالله بن جدعان تيمي» جمع شدند و پيمان بستند كه هر ستمديدهاي را ياري كنند و در گرفتن حق مظلوم همداستان باشند و اجازه ندهند كه در مكه بر احدي ستم رود. 3 گفتهاند نخستين كسي كه در اين كار پيشقدم شد «زبير بن عبدالمطلب» بود 4 و خود وي در اين باره گفته است:
حلفت لنقعدن حلفا علينا
و ان كنّا جميعاً اهل دار
نسميه الفضول اذا عقدنا
بعزبه الغريب لدي الجوار
و يعلم من حوالي البيت انا
اباة الضيم نهجر كل عار5
سوگند ياد كردم كه پيماني درباره خودمان ببنديم، هر چند كه ما جملگي اهل خانه هستيم.
و چون پيمان بستيم، آن را «فضول» نام نهاديم، تا بيگانه هنگام پناه جستن (در سايه آن عزت يابد و آنان در اطراف خانه هستند بدانند كه ما تن به ستم نميدهيم و از هرگونه ننگي دوري ميكنيم .
از رسول خدا (ص) روايت شده است كه پس از مهاجرت به مدينه فرمود:
«لقد شهدت حلفاً في دار عبدالله بن جدعان لو دعيت الي مثله لا جبت و ما زاده الاسلام الا تشديداً.» 6
در خانه عبدالله بن جدعان در پيماني حضور يافتم كه اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت كنند اجابت ميكنم و اسلام جز استحكام چيزي به آن نيفزوده است .
به تعبير پيامبر، اسلام تنها اين پيمان ضد ستم و محكمتر كرده است. اين جهتگيري اسلام و سيره نبوي است. «حلف الفضول» حركتي بود در جهت شكستن «انظلام»، و به قدري محكم و پا بر جا بود كه نسلهاي آينده نيز خود را موظف ميديدند به آن وفادار باشند و محترمش شمارند؛ چنانكه در دوران فرمانداري وليدبن عتبة بن أبي سفيان، برادر زاده معاويه كه از طرف او والي مدينه بود، حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) بر سر مالي با وي اختلاف پيدا كرد و او راه زورگويي را در پيش گرفت؛ البته اوضاع مناسب يك قيام همگاني نبود، لذا حضرت به همين «حلف الفضول» كه هنوز در خاطرهها بود متوسل شد تا جو «انظلام» را بشكند، و مردم را به حقوق خودشان آشنا كند و به آنان بياموزد كه در هيچ اوضاعي نبايد تن به ستم دهند. از همين رو حسين بن علي، خطاب به وليدبن عتبه چنين گفت:
«احلف بالله لتنصفننّي من حقي او لآ خذن سيفي ثم لاقومنّ في مسجد رسول الله - صلي الله عليه و آله - ثم لادعون بحلف الفضول.»
به خدا سوگند كه بايد از در انصاف در آيي وگرنه شمشير خود را بر گرفته و در مسجد رسول خدا ايستاده و (قريش را) به حلف الفضول دعوت كنم.
عبدالله بن زبير كه در آن صحنه حاضر بود گفت: به خدا سوگند كه (حسين بن علي) به حلف الفضول بخواند، شمشير خود برگيرم و همراه او برخيزم تا حق خويش پستاند يا همگي جان بر سر اين كار نهيم. چون ماجرا به گوش مسور بن خزمة بن نوفل زهري رسيد، او نيز همين سخن را گفت. عبدالرحمان بن عثمان بن عبيدالله تيمي نيز چون خبر يافت همان گفت. اين سخنان به وليد رسيد و از سر ناچاري از زور گويي خويش دست كشيد و از در انصاف درآمد و حق حسين را پرداخت.7
مشاهده ميكنيم كه حسين (ع) با اين سخن كه اگر بر من اجحاف كني دست به قبضه شمشير ميبرم و در مسجد رسول خدا ميايستم و مردم را به آن پيماني دعوت ميكنم كه پدرانشان و نياكانشان بنيانگذاران آن بودهاند، فضاي انظلام را ميشكند، وحشت فرماندار مدينه را ميگيرد و به ناچار دست از اجحاف ميكشد. روشن است كه حركت ضد ظلم و ضد انظلامي كه رسول خدا (ص) به شركت در آن افتخار ميكرد، ساليان دراز پس از عقد پيمان چگونه نقش اجتماعي - سياسي خود را نشان ميدهد و روح آزادگي و ستم ناپذيري را جان ميبخشد.
عدم انظلام، اصلي بود كه اسلام و سيره نبوي محكمترش ساخت و اسوه نيكوي اسلام، در دوران بعثت و قيام خويش هرگز تن به ظلم نداد، نه ستم كرد و نه ستم پذيرفت كه اين تربيت الهي و قرآني است: «لا تَظْلِمُون ولا تُظْلَموُن.»
«جلمه،، لا تَظْلِموُنَ و لا تُظْلَموُن،، گرچه در مورد ربا خواران آمده ولي در حقيقت يك شعار وسيع و پرمايه اسلامي است كه ميگويد به همان نسبت كه مسلمانان بايد از ستمگري بپرهيزند، از تن دادن به ظلم و ستم نيز اجتناب ورزند. اصولاً اگر ستمكش نباشد ستمگر كمتر پيدا ميشود و اگر مسلمانان آمادگي كافي براي دفاع از حقوق خود داشته باشند، كسي نميتواند به آنها ستم كند. بايد پس از آنكه به ظالم بگوييم ستم مكن، به مظلوم بگوييم تن به ستم مده!»8 ستمپذير است كه ستمگر پرور است و انسانهايي كه پذيراي ولايت جور ميشوند، به جائر ميدان رشد و سلطه ميدهند، چنانكه از نبي اكرم (ص) نقل شده است:
«كما تكونون يولي (اويومر) عليكم» 9
هرگونه كه باشيد بر شماحكومت و سرپرستي ميشود.
و اين قرآن كريم است كه به منظور شكستن فضاي ستم پذيري، توصيه به «هجرت» و نماندن در جامعهاي ميكند كه توان اصلاحش نيست. تأكيد تربيت قرآني بر آن است كه اگر قادر به اصلاح بوديد، فضاي عفن ظلم را دگرگون سازيد و اگر جاي دگرگوني نبود، تعفن ستم را به جان نخريد و بندهاي تعلق را بگسليد و خود را از مناسبات ظالمانه وارهيد. يك از موارد «هجرت» همين است: براي پرهيز از انظلام، نه اينكه زير بار ستم ماند و توحيهگر مناسبات ظالمانه بود كه كاري نميشود كرد، ميگويد: نايست، نمان، بكن و برو!
«و الذين هاجروا في الله من بعد ماظلموا لنبوئنهم في الدنيا حسنة ولاجر الاخرة اكبر لو كانوا يعلمون.» 10
و آنها كه مورد ستم واقع شدند، سپس براي خدا هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه(و مقام) خوبي به آنها ميدهيم و پاداش آخرت اگر بدانند از آنهم بزرگتر است.
خداوند تشويق و ترغيب به بريدن از انظلام ميكند. آنان را كه ميبينند اگر بمانند بايد تن به ستم دهند، توصيه به رفتن ميكند و عاقبت نيكويي بر ايشان تصوير مينمايد. و در مقابل، آنان كه ميمانند و پذيراي ستم ميشوند را مورد مؤاخذه قرار ميدهد؛ از آنها با بياني تند و سراسر شماتت سخن ميگويد:
«ان الذين توفيهم الملائكة ظالمي انفسهم قالوا فيم كنتم ؟قالوا: كنا مستضعفين في الارض. قالوا: الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماويهم جهنم وساءت مصيراً. الاّ المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لا يستطيعون حيلة ولا يهتدون سبيلاً. فاولئك عسي الله ان يعفوعنهم و كان الله عفواً، غفوراً. و من يهاجر في سبيل الله يجد في الارض مراغماً كثيراً وسعة و من يخرج من بيته مهاجراً الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله و كان الله غفورا رحيما.»11
كساني كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند و به آنها گفتند: شما در چه حالي بوديد؟ گفتند: ما در سرزمين خود تحت فشار و استضعاف بوديم؛ آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ پس آنها (عذري نداشتند و)جايگاههشان دوزخ است و بد بازشتنگاهي است مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكاني (كه به راستي تحت فشار قرار گرفتهاند) كه نه چارهاي دارند و نه راهي (براي نجات از آن محيط آلوده) مييابند. آنها را ممكن است خدا مورد عفو قرار دهد و خداوند عفو كننده و آمرزنده است و كسي كه در راه خدا هجرت كند، نقاط امن فراوان و گستردهاي در زمين مييابند، و كسي كه از خانهاش به عنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر او بيرون رود سپس مرگش فرا رسد، پاداش او برخداست و خداوند آمرزنده و مهربان است .
خداوند براي آنكه انسانيت انسان، شرافت و كرامت بني آدم و ايمان مؤمن زير چكمههاي انظلام لگدمان نگردد، امر به «هجرت» ميكند: «حق و آزادي هميشه در زير سقفهاي كوتاه و در پس درهاي بسته و حصارهاي تسخيرناپذير، خفقان گرفتهاند و مردهاند! هميشه!
در اينجا گويي خداوند به انساني كه در دلش آتش ايماني و بر شانههايش سنگيني رسالتي را احساس ميكند فرمان ميدهد كه: عزم خدا كردهاي، خانهات را رها كن! بگريز! «نتوان مرد به سختي كه من اينجا زادم» خانهات، خانوادهات، شهرت و قومت آنجاست كه آزاديت آنجاست، ايمانت آنجاست؛ در آنجا كه ستم ميشود و حقيقت به اسارت ميافتد ممان كه «برو بحر فراخ است و آدمي بسيار.» آنان كه به خاطر حفظ سروسامان و جان و مال خويش تسليم ميشوند و ميمانند، به خود ستم كردهاند و از آنچه براي حفظ و كسب آن، آزادي و ايمان خويش را فروختهاند محروم خواهند گشت و بر عكس آنان كه در راه خدا از هر چه دارند ميگذرند و هجرت ميكنند بيش از آنچه با هجرت از دست دادهاند، در هجرت به دست خواهند آورد.»
پيامبر، چنين كرد؛ همه علاقهها را بريد تا به انظلام تن ندهد، نه آنكه از اعدا گريخت. پس از 13 سال تلاش بي وقفه و مبارزه بي امان در جهت گسترش انديشه توحيد و تحول انسان از ظلمات به سوي نور، ديگر مكه را ياراي تحمل آنان نبود و جاي رشد اسلام در آن به مرز خود رسيده بود؛ 12 پيامبر براي به دست آوردن اوضاع مساعد و امكانات تازه در مبارزه عليه محيط سياسي و اجتماعي ظالمانه شهر خويش ، و به عبارت ديگر، ترك جامعه خود براي بازگشت پيروزمندانه به آن، هجرت كرد. 13
عقده قوميت مسلم گشود
از وطن آقاي ما هجرت نمود
پس چرا از مسكن آبا گريخت
تو گمان داري كه از اعدا گريخت
قصه گويان حق زما پوشيدهاند
معني هجرت غلط فهميدهاند
هجرت آيين حيات مسلم است
اين ز اسباب ثبات مسلم است
معني او از تنك آبي رم است
ترك شبنم بهر تسخير يم است
بگذر از گل گلستان مقصود تست
اين زيان پيرايه بند سود تست
مهر را آزاده رفتن آبروست
عرصه آفاق زير پاي اوست
همچون جو سرمايه از باران مخواه
بيكران شو در جهان پايان مخواه
بود بحر تلخ رو يك ساده دشت
ساحلي ورزيد و از شرم آب گشت
بايدت آهنگ تسخير همه
تا تو ميباشي فراگير همه 14
در اين راستاست كه قرآن كريم «هجرت» را وسيله نيك زيستن اين جهاني و اجر بزرگ آن جهاني معرفي ميكند و عامل آزادي و آسايشش ميداند، و پيامبر براي حاكميت بخشيدن اسلام و خارج ساختن سرنوشت مظلومان تاريخ و شكسن حصارهاي انظلام بايد مكه را ترك ميكرد: «اكنون مكه سرزمين اجداد و اقوام و خاطرات پيغمبر، در چنگ قريش است و سيزده سال مبارزه مداوم در حصارهاي استوار و سقف كوتاه و سنگين شهر روزنهاي به بيرون نگشاده است. يا بايد ماند و مرد و يا بايد براي نجات ايمان و آزادي و انجام رسالت بزرگ خدايي و جهاني به هجرت پرداخت. به گفته ژرژگئورگيو:«قبيله و خانواده تنها درختي است كه در صحرا ميرويد (شجره) و هيچ فردي جز در پناه آن نميتواند زندگي كند و محمد يا هجرت خويش شجرهاي را كه از خون و گوشت خانوادهاش پرورده شده بود براي پروردگارش قطع كرد.» محمد بايد مكه را ترك گويد، به كجا؟ «هر جا كه اينجا نيست» هر جا كه جايگاهي براي آزاد زيستن

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.